گاهی بیا و شعر تَرَم را ببین - برو
بد بگذران چه می شود اینجا بشین - برو
آن لحظه ای که کاسه ی قلبم شکسته است
جامی پراز ترانه ی اشکِم بچین - برو
گیرم تمام قافیه هایم غریب بود
چشمی برآن ببندو بخند و همین - برو
بر من مزن کنایه دلم تنگ می شود
گاهی نوای مثنوی آهنگ می شود
تقطیع واژه واژه ام اصلاً براه نیست
املای حرفِ قافیه گاهی گناه نیست
پس میخ شعر من مشو اینها بهانه است
پنهان نباشد از اَدَبم ، ناشیانه است
هرشب بیا؛ بیا، سبدی پرستاره کن
برداروهرچه شعرمرا پاره پاره کن
صد پاره های مهر من اینجا نریز ریز
گلواژه ای بیار و به قلبم اشاره کن
مهدوی