پشت دیوارهای کاهی رنگ، عاشقی خسته ناصبور هستم
سالها عاشقم ولی افسوس، از جمال تو دورِ دور هستم
شاعری پیر و ناتوانم من، غرق مرداب این جهانم من
باتویک فصل زنده ی تاریخ، بی توآن شعرسوت وکورهستم
من غروب خزان پائیزم ،شیشه ی عمر گشته لبریزم
با تو کاملترین کمال منم، بی تو یک راه بی عبور هستم
از ازل چشم به راه توأم، آرزومند یک نگاه توأم
با تو رودم به دامن دریا، بی تو تندیسی از غرور هستم
جمعه ها شور دیگری دارم ،چشم در راه دلبری دارم
روشنی بخش این دل تاریک با تو قندیل غرق نور هستم
ای شفابخش این دل تنگم، شیشه ای، در مقابل سنگم
با تو آرامشی دگر دارم چون که پیوسته در حضور هستم
در فراق تو اشک خون دارم ، عشق لبریز از جنون دارم
انتظار تو می کشم شب و روز، ای سفر کرده ناصبور هستم
مثل دریا زلال و پاکم من، یک کفن پوش سینه چاکم من
ساده ام مثل آب و آئینه، با تو از معصیت به دور هستم
جمعه ها رفت و داغدار منم، عاشقی مست و بی قرار منم
با تو آزادم از قفس مولا، بی تو صیدی اسیر تور هستم
دلخوشم من به صبح آدینه، می پرد قلب من از این سینه
بی توازچشم شورمی ترسم، با تو ایمن زچشم شورهستم
در یقینم بهار می آئی، جمعه ای بیقرار می آئی
غنچه ی باغ دامن زهرا، قاصد مژدهی ظهور هستم
محمد ضیایی